حباب
« آموزشی * فرهنگی * تفریحی »

 

حسنک کجایی؟؟!!
گوسفند بع بع مي كرد.
سگ واق واق مي كرد.
و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي؟
شب شده بود، اما حسنك به خانه نيامده بود. حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد.
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.
او هرروز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند.
موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست. چون او به موهاي خود گلت مي زند.
ديروز كه حسنك با كبري چَت مي کرد،كبري گفت؛ تصميم بزرگي گرفته است.كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند. چون او با پتروس چت مي كرد. پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي كرد. پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود. او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ی ديگر می شكند. پتروس در حال چت كردن غرق شد.
براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود، اما كوه روي ريل ريزش كرده بود. ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده، اما حوصله نداشت. ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را درآورد. ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله ی دردسر نداشت. قطار به سنگ ها برخوردكرد و منفجر شد.كبري و مسافران قطار مردند.
ريزعلي بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل هميشه سوت و كور بود. الآن چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد. او حتي مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ي مهمان ندارد. او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سيركند. او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد. او كلاس بالايي دارد. او فاميل هاي پولدار دارد. او آخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است كه ديگر در كتاب¬هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد.

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

در اوج قدرت به حباب فکر کن!
آخرین مطالب
نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 45
بازدید ماه : 236
بازدید کل : 65061
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 143
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت کد جملات شریعتی
ایران ورزشی جهان سیاسی اقتصادی اجتماعی علمی فرهنگی تحلیلی دیکشنری
جدول لیگ برتر
جدول لیگ انگلیس
جدول لیگ اسپانیا
جدول لیگ آلمان
نتایج زنده